
ای کاش خوب نمی نوشت
کوئیلو هم مثل میلیونها نفر از اهالی عصر مدرن، آوای روح را در فراق از وطن ملکوتی خویش شنیده و از معدود کسانی است، که این نالۀ دردمندانه را جدی گرفته و برای التیام زخم های روح انسان کاری کرده است.
ولی ای کاش او هم مثل میلیاردها بشری که ناله روح را میشنوند و کاری نمیکنند، خاموش میماند و دست به کاری نمیزد!
ای کاش نام خدا و یاد عالم غیب از راه آثار او به فرهنگ جهانی راه پیدا نمیکرد! و ای کاش نویسندهای چیرهدست نبود یا دستکم از خدا و معنویت نمینوشت؛ زیرا این خدایی که در آثار کوئیلو زنده شده، همان خدای ناتوان و خطاکاری است، که در آثار نیچه مُرده است.
رابطه با عالم غیب که به نام جادو در آثار کوئلیو مطرح میشود، همان خرافات و توهّماتی است، که در دوران رنسانس مردمان را از دینداری و معنویتگرایی ملول و رمیده ساخته بود و به انکار خدا و معنویت منتهی شد و حالا در عصر فقدان معنویت و عطش روح، کوئلیو دوباره ما را به مرداب فراموش شدۀ پیشین فرامی خواند.
کوئیلو میکوشد با طرح نمادین عالم غیب به عنوان جهان نامرئی و سحر و جادو به عنوان راه ارتباط با عالم غیب و افسانه شخصی و ندای درون به عنوان رابطه وجودی انسان به سوی عالم غیب، به مصاف با رنج نیازهای پاسخ نایافتۀ معنوی برود. به گمان او اگر بُعد جادویی و سحرآمیزی به زندگی اضافه کنیم، مشکل ارزش و معنای زندگی حل میشود و شور و نشاط به زندگی پوچ ساکنان تمدن غرب باز میگردد.
تمایل فطری انسان به کشف راز هستی و ارتباط نزدیک با قدرت بی کران هستی بخش، حقیقتی انکار ناپذیر است. اگر این نیاز ناگزیر و جاودان را جدی نگیریم و پاسخی جذاب و راستین به آن ندهیم، تاریخ حیات بشر در چرخه ای از انکار و اقبال سرگردان خواهد شد. پس از هر انکاری عطش و اشتیاق معنوی سرمی کشد و پس از هر اقبالی دوران سرخوردگی و سردی فرامی رسد.
راه نجات بشر از این چرخۀ بی پایان اتیاق و ناکامی معنوی، یافتن راهی روشن و مطمئن به سوی معنویت است. راهی که از درون انسان می گذر و به خالق هستی بخش می رسد. اگر این راه گشوده شد، روح به رشد و رهایی می رسد، در غیر این صورت معنویت به هوس های آتشینی فروکاسته خواهد شد، که شراره های دوزخ را می افروزد و قلب ها را در حسرت و ناکامی می سوزاند.