
افسانه شخصی
افسانه شخصی یکی از کلید واژه های پرکاربرد در مشهورترین آثار کوئلیو است. افسانه شخصی، رؤیایی است که هر کس از دوران کودکی یا نوجوانی با آن زندگی میکند. این رویا به زندگی او شور و معنا می بخشد. اما همین که افراد به زندگی روزمره اجتماعی پا میگذارند، امنیت را به آرزوها و افسانه شخصی خود ترجیح میدهند. در نتیجه به تدریج رؤیایشان از دست رفته، احساس بیمعنایی میکنند.
رویاها پنجره ای به سوی جهان نامرئی است و افسانه شخصی هرکس چیزی تحقّق نیافته در عالم مرئی است که شخص می کوشد آن را به جهان مرئی بیاورد. به همین علت افسانۀ شخصی کاملا جادویی است و جهان مرئی را به جهان نامرئی می پیوندد. به این سبب پیگیری افسانه شخصی، نیروهای جادویی را در ما برانگیخته و ما را میان دو عالم مرئی و نامرئی قرار میدهد. یعنی همان جایی که اسرار ساحری و رموز جادویی نهفته است.
در «خاطرات یک مغ» پیدا کردن شمشیری که رهاورد سیر مراحل معنوی است، در «کیمیاگر» گنجی که جوان چوپان در رویا دیده بود، در «بریدا» فراگیری اسرار جادوگری و گفتوگو با ارواح، در «شیطان و دوشیزه پریم» آرزوی دخترک خدمتکار برای رسیدن به زندگی مجلل در یک شهر بزرگ، در «کنار رود پیدرا نشستم و گریستم» عشق دوران نوجوانی مرد کشیش، این ها نمونه هایی از افسانۀ شخصی در آثار کوئلیو است که زندگی بی معنا و کسالت بار را به زندگی جادویی و پرشور تبدیل می کند.
افسانۀ شخصی هر کس با دیگری متفاوت و گاهی متضاد است. مثلا در رمان «کوه پنجم» افسانۀ شخصی ایلیا، پیامبر اسرائیلی، هدایت مردم به سوی توحید است، در حالی که ترویج شرک و کفر در بین مردم، رؤیای شورانگیز ملکه لبنانی است. این دو با هم می جنگند و هر کدام مردمان زیادی را برای افسانۀ خود به کشتن می دهد. کوئلیو در این رمان از هر دو شخصیت اصلی تقدیر می کند که با تکیه بر افسانۀ شخصی زندگی شان را از شور و معنا لبریز کرده اند.
اهمیت افسانه شخصی، صرفاً به علت تکاپویی است که در زندگی ایجاد کرده و یافتن خودش اهمیتی ندارد.(خاطرات یک مغ، ص۸۸) افسانه شخصی به صورت یک شئ عینی (object) به زندگی وارد میشود و دریچهای به روی جهان نامرئی گشوده، به زندگی معنا میبخشد. اما شخص به تدریج از آن شئ عینی فراتر میرود و به شور و اشتیاق درونی دست می یابد و دگرگون می شود. این همان اثر جادویی افسانۀ شخصی است که انسان و زندگی اش را متحول می سازد.
معمولاً در آثار کوئیلو شخصیتهای داستان پس از اینکه به ارزش ابزاری جنبه عینی معنای زندگی پی میبرند، به بُعد درونی آن دست مییابند و از نیروهای جادویی و سحرآمیز بهرهمند میشوند. اما گاهی سرنوشتهای گوناگونی برای آنها پیش میآید و اینطور نیست که همواره کامیاب برآیند؛ مثلاً در رمان «ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد» افسانۀ شخصی ورونیکا خودکشی و تجربۀ مرگ است. اما در اواخر داستان ظاهراً رؤیای مرگ را از دست میدهد و در نهایت زندگی را بر میگزیند. در رمان «زهیر» ماریا دختر هنرپیشهای که دلبسته پائولو میشود، نمیتواند او را به دست آورد و در نهایت فقط دلخوش است که برای رؤیایش مبارزه کرده و با شهامت شکست را می پذیرد.
بنابراین افسانۀ شخصی دو جنبه دارد: نخست، جنبه عینی (objective) آنکه تمنای یک شیء یا شخص و یا پدیدهای واقعی در جهان است و شخص آرزوی دستیابی به آن را در دل میپروراند؛ دوم، جنبه درونی (subjective) آن که کشف لحظهها زندگی، جستوجوی شور و شادکامی و پذیرش زندگی است. که جنبۀ درونی آن اصالت دارد و از قدرت جادویی برخوردار است.